-
22:15 1404/2/15
-
sungirl

استاد:خانم رادمنش ، جناب آلن(فامیلی دنیل)کلاس من جای تقلب نیست...بفرمایید بیرون
-اما استاد...
استاد نذاشت کامل حرفم رو بزنم و تند گفت:خانم رادمنش بیرون
عصبی از کارنکرده وسایلم رو ریختم تو کولمو و با پاره کردن برگه جلوی چشم استاد،گفتم:آقای استیونز اول بهتره بشنوین بعد حکم صادر کنین...درضمن به دور از ادبه وسط حرف کسی پریدن...من اصلا حاضر نیستم زیردست آدم بی ادبی مثل شما تعلیم ببینم..بااجازه به اصطلاح استاد
با تموم شدن حرفم سریع از کلاس بیرون زدم...مرتیکه بی شخصیت واسه من صدا بلند میکنه.
سریع سمت دفتر مدیر رفتم و با حذف کلاسم با استاد استیونز به جاش کلاس آقای ژاک رو انتخاب کردم.
این اخرین کلاس امروزم بود و تو حیاط منتظر آلما قدم میزدم. با صدای مزخرف دنیل که پشت سرهم اسمم رو صدا میزد کلافه ایستادم.
با نزدیک شدنش به خودم سریع سمتش برگشتم
-بهتره دست از سرم برداری اقای آلن...من مثل دخترای دور و اطرافتون نیستم که با دیدن قیافه جذاب و ثروتتون شیفتتون بشم...من بخاطر ادمی مثل شما که کل اوقاتش رو با دختربازی میگذرونه و یه نیم نگاهی به صفحه تانخورده کتابش نمیندازه ،از کلاس بیرون شدم...اگه...تاکید میکنم جناب آلن اگه یکبار دیگه سر راهم ببینمتون از دانشگاه استعفا میدم اونم بدلیل مزاحمت های بی وقفتون...و خوب میدونین که من جزو نخبگان بین المللیم و استعفای من از این دانشگاه به ضرر خودت و خونوادت و کشورته...حالیته که؟؟
با دیدن آلما از دور سریع دستی براش تکون دادم و همراه باهاش از دانشگاه خارج شدم.