رمان فریب

رمان فریب

رمان عاشقانه،غمگین،اجتماعی

رمان فریب...پارت5

  • 09:21 1404/2/7
  • sungirl
رمان فریب...پارت5

کل روزم با کلافگی از پچ پچ و نگاهای زیرچشمی بچه های دانشکده گذشته بود.

خسته با تموم شدن اخرین کلاسم به همراه بچه ها راهی خوابگاه شدم.

هنوز کامل از دانشگاه خارج نشده بودیم که دست تو کیفم کردم و فهمیدم...ای داد بیداد...گوشیم نیست

سریع رو به بچه ها گفتم:شما برین من گوشیم جا مونده،برم بردارم..تو خوابگاه میبینمتون فعلا

با تموم شدن حرفم و یه خدافظی سریع ،سمت ساختمون دانشکده پا تند کردم.تند تند میدوییدم و حواسم بود که به کسی تنه نزنم.

نمیدونم چی شد یه لحظه بند شل کفشم باز شد و رفت زیرپام...داشتم میوفتادم که سریع دستی دور کمرم حلقه شد و منو کشید بالا.

نفسی بلند از نخوردنم رو زمین کشیدم و برگشتم تا از ناجیم تشکر کنم که با دیدن همونی که تو سالن داشت کارای منکراتی میکرد لبخند رو لبم ماسید.(خدایا حالا من یه بار اینو حین لب گرفتن دیدم..بابا بیخیال شو)

با تشکر زیرلبی سرم رو برگردوندم برم که سریع بازوم رو گرفت و سمت خودش برگردوند.

شوکه از کارش سریع رو دستش کوبیدم که دستش رو برداشت:دفعه آخرت باشه به من دست میزنیاااا

خودش که کنارم بودبا سه تا پسر دیگه که اونطرف تماشاگر ما بود(انگار فیلم سینماییه)از حرکتم شوکه شده بودن.

بی اهمیت بهشون سمت یونی رفتم.با برداشتن گوشیم از کلاس بیرون زدم و بالاخره بعد از کلی راه رفتن به خوابگاه رسیدم

-سلام من اومدممم

رز:خوش اومدی..گوشیت رو برداشتی؟

-اره...راستی بگین چی شده؟؟

مشیل ترسیده لب زد:باز فک کیو آوردی پایین؟؟همین اولین روز زدی فک دونفر رو شکستی

دستی روهوا براش تکون دادم: نه بابا این سری دستش رو آوردم پایین

میشل ناله وار گفت:دستش؟؟دست جکسون؟؟

گیج سمتش برگشتم و پرسیدم:جکسون؟؟اون کیه دیه؟؟

رز کلافه نالید:همونی که زدی اولین نفر فکش رو شکستی دیگه

با یادآوری همون پسری که از بازوم گرفت و پرتم کرد زمین حرصی شدم:حقش بود مرتیکه پفیوز واسه من صدا گنده میکنه نمی گه میزنم از عمو به عمه ارتقاش میدمااا

آلما:حالا به اعصاب خودت مسلط باش بگو باز کیو زدی؟

-کسی رو نزدم فقط....

بعد هم شروع کردم ماجرای زمین خوردم تا آخرش رو توضیح دادم

رز:گاااوت زایید

-وااا چرا؟

رز:بابا لامصب همین روز اول با هر دو گروه درافتادی بعد میگی چرا؟

بی تفاوت قری به گردنم دادم و گفتم:بیخیال شو..خوب میدونی اگه کاری به کارم نداشتن منم درگیر نمیشدم...مقصرمن نیستم خود نکبتشونن

میشل:بگذریم بهتره همگی امروز رو فراموش کنیم...بعد هم زیر لب خیلی آروم زمزمه کرد:البته فک نکنم اونا فراموش کنن

کنجکاو سمت دخترا برگشتم و گفتم:بچه ها میشه یه بیو از اعضای این دو گروه بهم بدین...واقعا هنگ کردم

رز زود تند سریع ،چنان که انگار میخواد قصه شنگول منگول رو بگه پرید رو زمین نشست و دستاشو بهم کوبید و گفت:خب خب...رسیدیم به بخش مورد علاقه من....همونطور که فهمیدی دانشگاه دوتا اکیپ قلدر داره که خب هیچکدومشونم خوب نیستن ولی اکیپ اولی به نسبت دومی آزارش کمتره یعنی بیهوده کرم ریزی نمی کنه.گروه اول اسم اکیپشون رو "فونیکس" گذاشتن و گروه دومی هم "پولاریس :ستاره قطبی" هستش...حالا اعضای گروه فونیکش میشن کوین،دنیل،جیمز،لوکاس با دوست دختراشون یعنی اگنس،امیلی،سوفی،بنیتا(پارتنر ها رو به ترتیب اسم گفتم که قاطی نکنید مثلا پارتنر کوین:اگنسه ....)...اعضای گروه دوم هم از جکسون و پیتر و نیتِن تا جسیکا و مایا و کاترین،6 نفر میشن.

با دیدن عکساشون از تو سایت دانشکده که آلما نشونم داد،تونستم دقیق تر بفهمم کی به کیه!!

بعد از کلی حرف زدن و مسخره بازی درآوردن،یه لیوان آب خنک خوردم با خستگی خودم رو روی تخت پرت کردم تا موقع شام یه استراحت توپ بکنم.

با فکر کردن به اتفاقات امروز مغزم دستور خاموشی صادر کرد و چشمام روی هم افتاد.