رمان فریب

رمان فریب

رمان عاشقانه،غمگین،اجتماعی

رمان فریب...پارت18

  • 11:31 1404/2/18
  • sungirl
رمان فریب...پارت18

آلما:چیکارت داشت؟

نگاهی بهش انداختم و دوباره به جلو خیره شدم

-همون مزاحمتای همیشگی...نمیدونم قصدش چیه و کلافم کرده...منم امروز تهدیدش کردم که اگه بازم مزاحمم بشه از دانشگاه انصراف میدم.

آلما سریع نگام کرد و متعجب پرسید: واقعا؟...یعنی واقعا انصراف میدی؟

-آلما من یا یه حرفیو نمیزنم یا اگه بزنم بهش عمل میکنم...بابا خسته شدم...یه روز دنیل _ یه روز جکسون _ یه روز جسیکا...من اومدم اینجا مثلا تحصیل کنم نه اینکه نبرد گلادیاتور راه بندازم.

آلما: چی بگم...حق باتوعه از روزیکه اومدی یه روز آروم نداشتی.

هومی گفتم و به راهم ادامه دادم...قصد خوابگاه رفتن رو نداشتیم...میخواستیم بریم سمت یه لباس فروشی معروف که همه ازش تعریف می کنن.

نگاهی به آلما انداختم که احوالاتش مثل آسمون لندن گرفته وابری بود.

عاشقی هم بد دردیه هاا...من که دوست ندارم عاشق بشم اونم یکی مثل دنیل...متعجبم آلما که دختر عاقلیه چطوری عاشق دنیل شده.

-آلما

آلما:چیه؟

-میگم خیلی دوسش داری؟؟

فهمید منظورم چیه!!

آلما:فقط دوست داشتن نیست...عاشقشم...میمیرم براش...می پرستمش...اون دنیای منه حتی اگه خودش بی خبر باشه.

-اما آلما اون آدم وفاداری نیس...تنوع طلبه و روزی با ده ها دختر سر و کار داره...چجوری عاشقش شدی؟

آلما:قلب این چیزا رو نمیشناسه که اگه اینجوری بودو دلیل و منطق سرش میشد اسمش رو میذاشتن مغز ،نه قلب...اگه بخوای منطقی باشی هیچوقت نمیتونی لذت عشق رو بچشی...افسار قلبت هیچوقت دست خودت نیست و تا به خودت بیای رفته و دیگه هم بر نمیگرده.

-منکه جوری افسار قلبم رو بدست میگیرم که از دستم در نره...عشق و عاشقی خیلی سخته بابا

آلما:نمیتونی...قلبت جوری از دستت در میره که فکرش رو هم نمیتونی بکنی...منم یه روزی این حرفو زده بودم ولی الان ببین...اره به قول خودت عشق و عاشقی سخته ولی می ارزه...به همه چیز می ارزه...عشق یه حس مقدسه...پلیدی هارو پاک و زخمارو خوب میکنه...اینم بدون برای رسیدن به هرچیز گرانبهایی باید کلی رنج و سختی کشید....وگرنه چیزای ارزون که بهایی ندارن!!!

حرفاش درست بود ولی من نمیتونستم اینارو قبول کنم...شاید چون خودم طعم یه همچین عشقی رو نچشیده بودم.

دیگه بیخیال سوال پرسیدن شدم و با رسیدن به مغازه همه این حرفا رو سمت گوشه ای ترین جای مغزم پرت کردم و وارد مغازه شدم.